نام پدر: سیدجلیل

تاریخ تولد: 1339

تحصیلات: دوم دبیرستان

منطقه عملیات:

تاریخ شهادت: 6/11/1360

وضعیت اشتغال: بخش دولتی

حبیب الله حسینی

آمل 5039410

وصیتنامه شهید حبیب ا… حسینی

وصیت نامه به پدر عزیزم وصیتی که دارم می کنم به خاطر از یاد بردن کارهای من و حرفهائی که می زدم و حالا ببینم این کار و حرف چه هست حتما فکر می کنید درباره مادیات است هرگز درباره دین است و معنویات دین اسلام دین آزادگی و اگر خدا سعادت آنرا بمن داده و در این راه به شهادت رسیدم باید کارهای من و حرفهای مرا تا آنجا که می توانید ادامه دهید کارهای من همانا کارهای انقلاب است یعنی کار و کوشش کردن و انقلاب را به ثمر رساندن و از دست دشمنان بی پرده نجات دادن و حرف من مانند حرفهای شهیدان گلکون کفن ایران ماست یعنی به حرف رهبر گوش دادن و انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر و در آخر پدر عزیزم از تو می خواهم که هیچ گونه ناراحت نباش پیش خدای خود سربلند و خوشحال باش چرا برای این که قطره قطره خون من و تو امانتی است و صاحب آن خدای یکتاست و شکر کن که این امانت را به صاحبش برگرداندی و این بار امانت را رها کردی و هیچ وقت آنرا بیخود هدر ندادی و من از تو سپاسگزارم در آخرت که این زحماتی که برایم کشیدی و اگر می خواهی در مقابل آن گریه کنی من و تو پیش خدا سرشکسته هستیم و من در آخرت به عذاب دچار می شویم و تو با خوشحالی خود مرا نجات می دهی. پدرجان امیدوارم با شهید شدنم شکستی برای دشمن باشد این دومین بار رفتن به جبهه جنگ با کفار و اسلام است و طبق رهنمود امام بزرگوار ما امام خمینی به پیروزی خواهیم رسید و ملت مسلمان عراق را نجات خواهیم داد.

پدرجان حلالم کنید خدا نگهدار شما

وصیت نامه به مادر:

مادر عزیزم آخرین سخن من به تو این است که من دارم می روم به جنگ که با کفار بجنگیم و اگر خدای بزرگ به من بی لیاقت آن آرزوی بزرگ را داده و شهید شدم و من شهید است از تو مادر مهربان و زحمتکش می‌خواهم که تو یک مادر مانند فاطمه برای فرزندت باشی این روزی را که آرزو می‌کردم و به آن رسیدم  یعنی امانتی که از طرف خدا داشته و روزی رسیدم که خدای بزرگ آن را خواست دو دستی تقدیم کرده‌ای. مادر جان امیدوارم درباره این امانت خدا گریه نکنید اگر احیاناً گریه می کنی برای غریبی امام حسین سرور شهیدان بکن و اگر خدای نکرده برای من گریه کنی مرا به عذاب دچار می کنی و مادرم به حرف رهبر انقلاب ما گوش بدهید و آنان را نابود کنید. مادرجان یک هشدار مهم به شما می دهم و آن این است که منافقان پس از پیروزی انقلاب و سرنگونی شاه ملعون و خائن این منافقین به داخل کشور رخنه کرده و بین توده مردم قهرمان مسلمان رفته و توطئه می‌کنند و من از تو ای مادر و از مادران دیگر شهیدان خواهانم که با مشت خودتان پوزه آنها را به خاک بمالید. مادر عزیزم پس از شهید شدن به مردم بگو من چقدر آرزوی شهادت داشتم و در مهرماه ۱۳۵۹ طرف سپاه پاسداران داوطلبانه رفتم و شهید نشدم و با ناامیدی برای بار دوم بود مادر عزیزم این شعر را موقع نوشتن وصیتم به تو رادیو خوانده و نوشتم.

شهیدم من شهیدم من بکام خود رسیدم من

چرا مادر زغم سوزی گذشت از ما سیه روزی

که شد پیروزی علیه دشمنان یک دم

منم سرباز روح الله که پیوستم به جندالله

به سوی ارتش الله روان گشتم آیا مادر

وصیت به برادرانم:

برادران عزیزم شما می‌دانید که اسلام عزیز ما چقدر دشمن دارد و دشمنان عبارتند از: سرمایه‌داران و ابرقدرت های شرق و غرب منافقان دست نشانده شرق و غرب و کافرین صهیویستی و غیره حالا وظایف یک فرد مسلمان و خداشناس را می دانید باید چه کار کند باید به پا خیزد و در مقابل آنها ایستادگی کند و تا آخرین قطره خون خود باید در مقابل آنها ایستادگی کند وگرنه از کفار کافرتر منافقین منافق تر و در حال حاضر در گوشه و کنار از کشور عزیزمان چهره ننگین شان را مشاهده می کنید و امید دارم آنها را به زودی نابود کنید و در آخر از شما برادران می‌خواهم حرف رهبرتان را گوش کنید و راه شهیدان را ادامه دهید:

وصیت نامه به خواهران:

خواهران عزیزم به پدر و مادر و برادرم وصیت کردم و درباره آنها خیلی چیزها نوشتم اما وصیت من به شما خواهران عزیز و گرامیم این است مانند زینب باشید راه شهیدتان را به گوش جهانیان برسانید. حسین چرا شهید شد و برای که شهید شد و شما ای  خواهران مسئولیت دارید که در هر جایی که هستید مجلس بپا  کنید تا حرف شهیدانتان را به گوش مردمان مسلمان و مستضعفان جهان برسانید و چهره منافقان و کافران را رسوا کنید.  والسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید